وحشت از پسر ۱۸ ساله _ دستگیری پسر ۱۸ ساله که باعث وحشت برای زنان تهرانی شده بود!
وحشت از پسر ۱۸ ساله
جوان ۱۸ ساله آخه چرا ؟؟؟؟
دلایل حاکی به این بوده است که این پسر جوان علاقه زیادی به بازی های رایانه ای داشته و پس از گرانی این بازی ها به جمع سارقان پیوست.
این پسر و شریک جرم خود با شکایت زن و مردی در شعبه سوم دادسرای ویژه تحت تعقیب بودند.
طی مصاحبه این خانوم جوان چگونگی سرقت را شرح داد …..
حوالی غروب از محل کارم در مرکز تهران بیرون آمدم که به خانه بروم. به سمت خیابان اصلی میرفتم که صدای موتوری را از پشت سرم شنیدم. ترسیدم و احساس کردم که مرا تعقیب میکند.
حدسم درست از آب در آمد ۲ سرنشین موتورسیکلت به من نزدیک شده و ناگهان به سمتم هجوم آوردند. آنها ۲ پسر بودند که صورتشان را با ماسک خاصی پوشانده بودند.
روی ماسک تصویر عجیبی بود و بهنظرم به بازیهای خشن رایانهای شباهت داشت.
فردی که ترک موتور نشسته بود با تهدید چاقو گوشی موبایل مرا که در دستم گرفته بودم قاپید. شوکه شده بودم، اما از ترس جانم حرفی نزدم. دزدان بعد از سرقت گوشی گرانقیمتم فرار کردند.
میخواستم پلاک موتور را بردارم، اما شمارهاش ناخوانا و بهنظرم با گل پوشانده شده بود. تنها چیزی که بهنظرم خاص بود ماسکهای ۲ سارق بود.
اکثر شاکیان این گونه اظهار داشتند که راهی برای شناسایی این دو سارق وجود نداشت ولی تنهاعامل شناسایی آن ها استفاده از ماسک هایی با طرح اشخاص بازی های کامپیوتری بود .
تحقیقات صورت گرفته شده از سوی کارگاهان پلیس نشان از این دارد که طعمه این دو سارق بیشتر زنان و مردان جوانی بودند که در خیابان در حال استفاده از تلفن همراه خود بودند.
و سرانجام یکی از آنها چند روز قبل در جدال با آخرین طعمه گیر افتاد. طعمه مورد نظر این بار با هوشیاری به مقابله با آنان پرداخت.
دزدان قصد داشتند هر طور شده فرار کنند که هنگام فرار، ناگهان ترکنشین از روی موتور به زمین افتاد و مردم که با شنیدن فریادهای مرد جوان در آنجا جمع شده بودند سارق را دستگیر کردند و مانع فرارش شدند. راکب موتور، اما با جا گذاشتن همدستش متواری شد.
با دستگیری این فرد، وی به اداره آگاهی منتقل شد و با اطلاعات بهدست آمده از او، همدستش نیز به دام مأموران افتاد.
من عاشق بازی های رایانه ای بودم و شبانه روز با لب تاب در بازی های مختلف مشغول بازی با افراد مختلف بودم .
اما با گرانی و عدم توانایی من برای بازی هایم موجب دزد شدن من شد…..
او یک سارق حرفه ای بود ، روزی در پارک با او آشنا شدم و وقتی فهمید من توانایی خرید بازی هایم را ندارم پیشنهاد سرقت و تلفن قاپی را داد و طی چند روز آموزش باهم شروع به سرقت کردیم.
همدستم مالخری را میشناخت که تلفن هارا از ما میخرید و من هم از اینکه میتونسم دیگ بازی هایم را بخرم خشوحال بودم!
از اونجایی که علاقه شدیدی به بازی های رایانه ای داشتم به او پیشنهاد دادم و گفت فکر خوبیه هرگز گیر نمی افتیم اما اشتباه کردیم ……